لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
رنده کردن، صاف کردن، با رنده صاف کردن
ساییدن، ازردن، حبس کردن، رنده کردن، سابیدن، بزور ستاندن، با شبکه مجهز کردن، شبکه دار کردن، صدای خشن در اوردن
رنده کردن، اریب کردن، اریب وار بریدن یا تراشیدن
رنده کردن، اریب کردن، اریب وار بریدن یا تراشیدن
رنده کردن، تراشیدن، صاف کردن، ستردن
رنده کردن، ورقه شدن
رنده کردن، صاف کردن، صاف شدن، نرم شدن، صافکاری کردن، صاف و صیقلی شدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
از بن واژه رندیدن در زبان پهلوی می آید.
#رنده
واژه رنده از واژه *r�dati آریایی است.
این واژه در پارسی پهلویی randītan رندیتن بوده است.
و امروزه به ریخت رنده کاربرد دارد.
واژه rat به چم موش صحرایی از ریشه radanah پارسی و radati سانسکریت است. به چم جانداری که با دندان همه چیزی را خورد میکند.
... [مشاهده متن کامل]
این واژه در پارسی کاربرد رنده دارد اما در انگلیسی به موش های بزرگ و صحرایی گفته می شود.
واژه rat با واژه گان rodent. جاندار جونده و corrode خورنده و فاسد کننده. و ratty. موشوار وgrate همگی از ریشه رنده پارسی است
@iranarya
https://www. etymonline. com/word/rat#etymonline_v_3387
ایران سرزمین نیک زادگان
واژه رنده از واژه *r�dati آریایی است.
این واژه در پارسی پهلویی randītan رندیتن بوده است.
و امروزه به ریخت رنده کاربرد دارد.
واژه rat به چم موش صحرایی از ریشه radanah پارسی و radati سانسکریت است. به چم جانداری که با دندان همه چیزی را خورد میکند.
... [مشاهده متن کامل]
این واژه در پارسی کاربرد رنده دارد اما در انگلیسی به موش های بزرگ و صحرایی گفته می شود.
واژه rat با واژه گان rodent. جاندار جونده و corrode خورنده و فاسد کننده. و ratty. موشوار وgrate همگی از ریشه رنده پارسی است
https://www. etymonline. com/word/rat#etymonline_v_3387
ایران سرزمین نیک زادگان