رنجاندن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( مصدر ) رنج دادن آزردن .
فرهنگ عمید
جدول کلمات
مترادف ها
تحریک کردن، ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، عذاب دادن، دلخور کردن، اذیت کردن، بستوه اوردن، مزاحم شدن، عاجز کردن، عصبانی کردن
پست کردن، کشتن، ازردن، رنجاندن، ریاضت دادن
ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، رنجه دادن
رنجاندن، دلخور کردن، اذیت کردن، تخطی کردن، صدمه زدن، متغیر کردن
ازردن، رنجاندن، عذاب دادن، بد دانستن، بیزار بودن، فرسوده شدن، بی میل بودن
برانگیختن، ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، عصبانی کردن، سوزش دادن
برانگیختن، تهیه کردن، تقلا کردن، رنجاندن، ایجاد کردن، اشفته کردن، خاموش کردن، از ساحل عازم شدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
غمگین کردن
ناراحت کردن ، دلگیر کردن ، خشمگین کردن
موجبات رنجش کسی را فراهم آوردن
تعذیب
- دل کسی درهم شکستن، رنجاندن ؛ وی را آزرده خاطر کردن :
درهم شکسته ای دل خاقانی از جفا
تاوان بده ز لعل دوگوهر شکسته ای.
خاقانی.
درهم شکسته ای دل خاقانی از جفا
تاوان بده ز لعل دوگوهر شکسته ای.
خاقانی.
آزردن