پسندیدم آن هدیه های تو نیز
کجا رنج بردی ز هر گونه چیز.
فردوسی.
بسی رنج برد اندر آن روزگاربه افسون و اندیشه بی شمار.
فردوسی.
به چاره درون هیچ ره خودنبودهمی گفت کاین رنج بردن چه سود.
فردوسی.
جهان جای بقا نیست به آسانی بگذاربه ایوان چه بری رنج و به کاخ و به ستاوند.
طیان.
من به پروردن تو رنج بدان روی برم که تو در جستن کام دل من رنج بری.
فرخی.
امیر ماضی چند رنج برد و مالهای عظیم بذل کرد تا قدرخان ، خانی یافت. ( تاریخ بیهقی ). یک سال و نیم در این رنج برد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 538 ).به کشت ار برد رنج کشورزیان
چنان کن که ناید به کشور زیان.
اسدی.
رنج مبر که به گفتار تو بازنایستند [ بوزینگان ]. ( کلیله و دمنه ). مردی مر غیر را می گفت رنج مبر. ( کلیله و دمنه ).از این بایست چندین رنج بردن
که بی رنجی نخواهی گنج بردن.
عطار ( اسرارنامه ).