رمیدن دل از چیزی ؛ نفرت کردن از آن. بیزار شدن از آن.
- || گریختن. مضطرب شدن :
چپ و راست لشکر کشیدن گرفت
دل پردلان زو رمیدن گرفت.
سعدی.
رجوع به دل رمیدن ذیل رمیدن شود.
- || گریختن. مضطرب شدن :
چپ و راست لشکر کشیدن گرفت
دل پردلان زو رمیدن گرفت.
سعدی.
رجوع به دل رمیدن ذیل رمیدن شود.