رموز

/romuz/

لغت نامه دهخدا

رموز. [ رُ ] ( ع اِ ) ج ِ رمز. ( اقرب الموارد ). رمزها. رجوع به رمز شود : این سخن از اشارات و رموز متقدمان است. ( کلیله و دمنه ). و شرایط سخن آرایی در تضمین امثال... و شرح رموز و اشارات تقدیم نموده آید. ( کلیله و دمنه ). در رموز متقدمان... نخوانده ای که مَن سَل َّ سیف َالبغی قُتِل َ به. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ فارسی

جمع رمز
( اسم ) جمع رمز ۱ - نهفته ها پوشیده ها رازها اسرار . ۲ - سازی است ایرانی از ذوات الاوتار .

فرهنگ معین

(رُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ رمز، رازها، نهفته ها.

فرهنگ عمید

= رمز

جدول کلمات

اسرار

پیشنهاد کاربران

بپرس