رمنده. [ رَ م َ دَ / دِ ] ( نف ) رم کننده. آنچه یا آنکه خوی رمیدن دارد. جانور رموک : اوابد؛رمندگان. ( ربنجنی ). رجوع به رمیدن شود : رمنده ددان را همه بنگرید سیه گوش و یوز از میان برگزید.
فردوسی.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آنکه رم کند کسی که بترسد و بگریزد . ۲ - آنکه به سبب نفرت احتراز کند .
فرهنگ عمید
آن که می ترسد و می گریزد، رم کننده.
گویش مازنی
/ramende/ رم کننده
واژه نامه بختیاریکا
گروسا
جدول کلمات
رموک
پیشنهاد کاربران
رمو . . .
به زبان سنگسری رم هاکرده به معنی حیوانی از چیزی ترسیده اند ومیگریزند
رمنده: اسم فاعل از " رمیدن " است ، مصدری که در پارسی بر پایه ی " رم برساخته شده است . ( ( رمنده ددان را همه بنگرید سیه گوش و یوز از میان برگزید ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 254. )