لغت نامه دهخدا
رمش. [ رَ ] ( ع مص ) سنگ و جز آن انداختن. || اندک چرانیدن گوسپندان را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || به دست سودن. ( منتهی الارب ). لمس کردن با دست. ( از اقرب الموارد ). || به سر انگشتان گرفتن چیزی را. ( منتهی الارب ). با نوک انگشتان چیزی را به دست گرفتن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) دسته ریحان و مانند آن. ( منتهی الارب ). طاقه ای ازریحان و امثال آن. ( از اقرب الموارد ). || پلک چشم. ( از لسان العرب ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
رمش. [ رَ م َ ] ( ع اِ ) سپیدی که بر ناخن نوجوانان پدید آید. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رُمْش. ( تاج العروس ). || بافندگی در موی. ( منتهی الارب ). بهم پیچیدگی که در بیخ مژه ها پیدا آید. ( از اقرب الموارد ). || سرخی پلکها که با سیلان آب باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
رمش. [ رُ ] ( ع اِ ) سفیدی که در ناخن نوجوانان پیدا آید. ( از تاج العروس ) ( از ذیل اقرب الموارد ). سفیدک. رجوع به رَمَش شود. || ( ص ، اِ ) ج ِ رَمْشاء. رجوع به رمشاء شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) عمل رمیدن
سفیدی که در ناخن نوجوانان پیدا آید سفیدک
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. نفرت.
گویش مازنی
دانشنامه عمومی
رمش (فنوج). رمش، روستایی در دهستان کتیج بخش کتیج شهرستان فنوج در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۷۰۲ نفر ( ۱۶۹ خانوار ) بوده است. [ ۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۷۰۲ نفر ( ۱۶۹ خانوار ) بوده است. [ ۱]
wiki: رمش (فنوج)
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید