رمث. [ رَ م َ ] ( ع اِ ) عمد کشتی و هو خشب یضم بعضه الی بعض و یرکب فی البحر. ( دهار ) ( از اقرب الموارد ). چوبها که بر هم بندند و عمد سازند و بر آن شده عبور دریا نمایند. ( منتهی الارب ). چوبهایی چند که آنها را بهم بسته و بر آن سوار شده در دریا عبور نمایند. ج ، اَرْماث. ( ناظم الاطباء ). طَوف. ( اقرب الموارد ). || باقی شیر در پستان شتر. ( مهذب الاسماء ). باقی شیر در پستان. ج ، ارماث. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رمثة. ( از اقرب الموارد ). || علاقه مشک شیر مسکه برآورده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). علاقه مخصوص مخیض. ج ، ارماث. ( از اقرب الموارد ). || فزونی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مزیت. ( از اقرب الموارد ). || ریسمان پوسیده. ( از لسان العرب ). ریسمان کهنه. ( ناظم الاطباء ).
رمث. [ رَ ] ( ع مص ) اصلاح کردن چیزی. ( منتهی الارب ). اصلاح کاری. ( از اقرب الموارد ). || مالیدن به دست. ( منتهی الارب ). مسح کردن به دست. || رمث چیزی ؛ دزدیدن آن. || رمث چیزی به چیزی ؛ به هم درآمیختن آنها. ( از اقرب الموارد ).
رمث. [ رِ ] ( ع اِ ) چراگاه شتر از شوره گیاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || درختی است مشابه درخت طاق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). درختی مشابه درخت تاغ. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). درختی است شبیه به اشنان. ( از لسان العرب ). || ( ص ) مرد کهنه لباس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سست پشت. ( منتهی الارب ). ضعیف المتن. ( اقرب الموارد ).
رمث. [ رِ ] ( اِخ ) وادیی است بنی اسد را. دریدبن صمة گفته است :
و لولا جنون اللیل ادرک رکضنا
بذی الرمث و الارطی عیاض بن ناشب.
( از معجم البلدان ).