رم، شهر بی دفاع ( به ایتالیایی: Roma, città aperta ) فیلمی ایتالیایی در سبک درام جنگی به کارگردانی روبرتو روسلینی است که بازیگرانی مثل آلدو فابریتسی، آنا مانیانی و مارچلو پالی یرو در آن ایفای نقش کرده اند. داستان فیلم در شهر رم، در طول اشغال نازی ها به سال ۱۹۴۴ اتفاق می افتد. فدریکو فلینی دستیار کارگردان این فیلم بود. رم شهر بی دفاع چندین جایزه از جشنواره های مختلف برنده شده و همچنین نامزد دریافت جایزه اسکار بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
عموماً از این فیلم به عنوان یکی از بهترین آثار نئورئالیسم سینمای ایتالیا یاد می شود.
خلاصه در ویکی انگلیسی:
سربازان آلمانی شهر را به دنبال جورجیو مانفردی جستجو می کنند، اما او با پریدن روی پشت بام، از دست آلمان ها می گریزد. کشیشی، به نام دن پیترو پلاگرینی به نهضت مقاومت ایتالیا، از طریق رد و بدل اطلاعات و پول کمک می کند. دن پیترو، طبق برنامه ریزی های قبلی قرار است کشیشی باشد که مراسم ازدواج پینا را برگزار می کند. نامزد پینا، فرانچسکو است، که چندان مذهبی نیست، اما با این وجود ترجیح می دهد که مراسم ازدواجش، به جای یک فرد فاشیست، توسط کشیشی از هموطنانش اجرا شود. پسر او، مارچلو، و دوستان او نقش های کوچکی در نهضت مقاومت دارند. مارینا، که خواهر پیناست و قبلاً دوست دختر جورجیو بوده است، در ازای دریافت دارو، پالتوهای پوست چسبان، و دیگر وسایل راحتی، به نهضت مقاومت خیانت می کند.
فرمانده گشتاپو در شهر، با کمک ادارهٔ پلیس ایتالیا، جورجیو و کشیش را دستگیر می کند و جورجیو را شکنجه می دهد. آن ها سعی می کنند تا از اعتقادات مذهبی پیترو برای اینکه او را نسبت به خیانت به دوستانش متقاعد کنند، استفاده نمایند و در این راستا به این استناد می کنند که او با افراد کافر و خدانشناسی متحد شده است. پیترو به آن ها پاسخ می دهد که هر کس که در مسیر کمک به دیگران می کوشد، در مسیر الهی قرار دارد، حال خواه به خدا ایمان داشته باشد، و خواه نداشته باشد. آن ها سپس دن پیترو را وادار می کنند تا صحنه های شکنجهٔ جورجو تا سرحدّ مرگ را، تماشا کند و زمانی که دن پیترو از این کار امتناع می کند، او را اعدام می کنند.
خلاصه ای دیگر:
آلمان ها به دنبال دستگیری جورجیو مانفردی از رهبران نهضت مقاومت هستند و برای دستگیریش به آپارتمان او می روند، اما وی از مسیر پشت بام می گریزد و نزد دوستش فرانچسکو که یک روزنامه نگار است، می رود. فرانچسکو درصدد ازدواج با پینا است. در همین اوضاع گروهی از نوجوانان که مارچلو هم جزو آنهاست، در یک کامیون حامل بنزین دینامیت می گذارند. نازیها جهت دستگیری پارتیزانها به محل می آیند و فرانچسکو را دستگیر می کنند و نامزدش هنگامی که به دنبال کامیون حامل فرانچسکو می دود، با آتش مسلسل کشته می شود. جورجیو مانفردی از مهلکه می گریزد و با گروهی موفق به آزاد کردن زندانیان از جمله فرانچسکو می شود و هر دو به آپارتمان مارینا که قبلاً معشوقه مانفردی بوده پناه می برند، اما مارینا که از جدا شدنش از مانفردی ناراضیست، آن ها را به نازیها لو می دهد. فرانچسکو می گریزد، اما مانفردی و دن پیترو که یک کشیش حامی نهضت مقاومت است، به همراه یک سرباز فراری اتریشی دستگیر می شوند. مانفردی زیر شکنجه می میرد، دن پیترو اعدام می شود و سرباز اتریشی نیز خودکشی می کند.
... [مشاهده متن کامل]
عموماً از این فیلم به عنوان یکی از بهترین آثار نئورئالیسم سینمای ایتالیا یاد می شود.
خلاصه در ویکی انگلیسی:
سربازان آلمانی شهر را به دنبال جورجیو مانفردی جستجو می کنند، اما او با پریدن روی پشت بام، از دست آلمان ها می گریزد. کشیشی، به نام دن پیترو پلاگرینی به نهضت مقاومت ایتالیا، از طریق رد و بدل اطلاعات و پول کمک می کند. دن پیترو، طبق برنامه ریزی های قبلی قرار است کشیشی باشد که مراسم ازدواج پینا را برگزار می کند. نامزد پینا، فرانچسکو است، که چندان مذهبی نیست، اما با این وجود ترجیح می دهد که مراسم ازدواجش، به جای یک فرد فاشیست، توسط کشیشی از هموطنانش اجرا شود. پسر او، مارچلو، و دوستان او نقش های کوچکی در نهضت مقاومت دارند. مارینا، که خواهر پیناست و قبلاً دوست دختر جورجیو بوده است، در ازای دریافت دارو، پالتوهای پوست چسبان، و دیگر وسایل راحتی، به نهضت مقاومت خیانت می کند.
فرمانده گشتاپو در شهر، با کمک ادارهٔ پلیس ایتالیا، جورجیو و کشیش را دستگیر می کند و جورجیو را شکنجه می دهد. آن ها سعی می کنند تا از اعتقادات مذهبی پیترو برای اینکه او را نسبت به خیانت به دوستانش متقاعد کنند، استفاده نمایند و در این راستا به این استناد می کنند که او با افراد کافر و خدانشناسی متحد شده است. پیترو به آن ها پاسخ می دهد که هر کس که در مسیر کمک به دیگران می کوشد، در مسیر الهی قرار دارد، حال خواه به خدا ایمان داشته باشد، و خواه نداشته باشد. آن ها سپس دن پیترو را وادار می کنند تا صحنه های شکنجهٔ جورجو تا سرحدّ مرگ را، تماشا کند و زمانی که دن پیترو از این کار امتناع می کند، او را اعدام می کنند.
خلاصه ای دیگر:
آلمان ها به دنبال دستگیری جورجیو مانفردی از رهبران نهضت مقاومت هستند و برای دستگیریش به آپارتمان او می روند، اما وی از مسیر پشت بام می گریزد و نزد دوستش فرانچسکو که یک روزنامه نگار است، می رود. فرانچسکو درصدد ازدواج با پینا است. در همین اوضاع گروهی از نوجوانان که مارچلو هم جزو آنهاست، در یک کامیون حامل بنزین دینامیت می گذارند. نازیها جهت دستگیری پارتیزانها به محل می آیند و فرانچسکو را دستگیر می کنند و نامزدش هنگامی که به دنبال کامیون حامل فرانچسکو می دود، با آتش مسلسل کشته می شود. جورجیو مانفردی از مهلکه می گریزد و با گروهی موفق به آزاد کردن زندانیان از جمله فرانچسکو می شود و هر دو به آپارتمان مارینا که قبلاً معشوقه مانفردی بوده پناه می برند، اما مارینا که از جدا شدنش از مانفردی ناراضیست، آن ها را به نازیها لو می دهد. فرانچسکو می گریزد، اما مانفردی و دن پیترو که یک کشیش حامی نهضت مقاومت است، به همراه یک سرباز فراری اتریشی دستگیر می شوند. مانفردی زیر شکنجه می میرد، دن پیترو اعدام می شود و سرباز اتریشی نیز خودکشی می کند.