رقیمجات

لغت نامه دهخدا

رقیمجات. [ رَ م َ ] ( از ع ، اِ ) ج ِ رقیمة. ( ناظم الاطباء ). ج ِ غیر فصیح رقیمه : «رقیمجات مفصل مصحوب ذوالفقاربیگ رسیده بود.» ( قایم مقام ) ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع رقیمه : [[ رقیمجات مفضل مصحوب ذوالفقار بیک رسیده بود ]] ( قائم مقام ) .

پیشنهاد کاربران

معنی
نامه
مرقومه
رساله
نوشته جات
مرقوم شده ها
. . اما در رقیمجاتش آنچه بود راست و دروغش معلوم نبود
کتاب سرگذشت حاجی بابای اصفهانی
جیمیز موریه

بپرس