رقی
لغت نامه دهخدا
رقی. [ رُ قی ی ] ( ع مص ) رَقْی. مصدر به معنی رَقْی و رقیة. ( ناظم الاطباء ) ( ازاقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به رَقْی ْ شود.
رقی. [ رُ قَن ْ ] ( ع اِ ) یا رُقی ̍. ج ِ رُقیَة. ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ِ رقیة به معنی افسون و تعویذ. ( آنندراج ). افسون. ( یادداشت مؤلف ). ج ِ رقیه به معنی افسونها. ( از دهار ). رجوع به رقیة شود.
رقی. [ رُق ْ قا ]( ع اِ ) پیه تنک که آن را توان آشامید و فی المثل : وجد تنی الشحمة الرقی علیها المأتی ؛ شخصی گوید که وی را صاحبش ضعیف و ناتوان انگارد. ( از آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
رقی. [رُ قی ی ] ( ع مص ) صعود. قوله تعالی : و لن نؤمن لرقیک ؛ ای صعودک. ( ناظم الاطباء ). صعود. رقی فیه و رقی الیه رُقیاً. صعد. ( اقرب الموارد ). رجوع به رقی شود.
رقی. [ رِق ْ قی ی ] ( ع ص ) به لغت اهل عراق لاغر و نزار از مرد و یا شتر. ( ناظم الاطباء ).
رقی. [ رِق ْ قی ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به رقة که شهری است درساحل فرات. || منسوب است به رقه که قلعه و لنگرگاهی است در مشرق اندلس. ( از انساب سمعانی ).
رقی. [ رِق ْ قی ی ] ( اِخ ) ابوالقاسم رقی... رجوع به ابوالقاسم رقی شود.
رقی. [ رِق ْ قی ] ( اِخ ) ابوسعید فقیه است. او راست : کتاب الاصول و کتاب شرح الموضح. ( از فهرست ابن الندیم ).
پیشنهاد کاربران
رَقَیَ: ۱ - رَقَیَ هر نوشته ای از کتاب خدا یا اسم خداست که دعانویس و ساحر به انسان برای رفع مشکل اش می دهد تا با همراه داشتن یا خوردن آب آن مشکلات او حل شود. ۲ - رَقَیَ بالابردن کاذب کسی از سوی شیطان را
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
گویند. رقی متضاد معراج است که انسان در آن با مجاهدت از سوی خدا بالا کشیده می شود. أَوْ تَرْقَىٰ فِی السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَابًا نَقْرَؤُهُ، یا آن که بر آسمان بالا روی و باز هم هرگز ایمان به آسمان رفتنت نیاوریم تا آنکه بر ما کتابی نازل کنی که آن را قرائت کنیم.
عذاب