رقت اوردن

لغت نامه دهخدا

( رقت آوردن ) رقت آوردن. [ رِق ْ ق َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) حال تأثر دست دادن. متأثرشدن. سوختن دل به کسی یا حیوانی : بسبب قرابت نسبت و اتشاج لحمت برطایع و خلع او رقت آورد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 280 ). جمعی از جواری و سراری پدرش در آن قلعه بودند و ایشان را نظری بر مجلس او افتاد و برحالت وی رقت آوردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 289 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس