رقاص

/raqqAs/

مترادف رقاص: بالرین، پایکوب، رامشگر، رقصنده

برابر پارسی: پایکوب، دست افشان، رامشگر

معنی انگلیسی:
dancer, (professional) dancer, balance-wheel

لغت نامه دهخدا

رقاص. [ رَق ْ قا ] ( ع ص ، اِ ) پای کوبنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). پای کوب. ( دهار ) ( ملخص اللغات حسن خطیب ) ( مهذب الاسماء ). بازیگر. ( منتهی الارب ) ( ملخص اللغات ) ( آنندراج ). صیغه مبالغه از رقص. ( از اقرب الموارد ). بازیگر، برای مبالغه تشدید گرفته است. ( از ناظم الاطباء ).عربی است به معنی بازیگر و مطرب. ( از شعوری ج 2 ورق 8 ). رقص کننده و بسیار رقص کننده. ( لغت محلی شوشتر ). پای کوب. پای گر. پای باز. ( یادداشت مؤلف ) :
دل از مستی شده رقاص با او
غلامی چند خاص الخاص با او.
نظامی.
ثریا بر ندیمی خاص گشته
عطارد بر افق رقاص گشته.
نظامی.
نطع پر از زخمه و رقاص نه
بحر پر از گوهر و غواص نه.
نظامی.
مشتری همچو زهره شد رقاص.
حافظ.
- رقاص بازی ؛ در تداول عامه رقاصی کردن و مسخره بازی و در مورد کارهای ناسودمند و غیر منطقی و دور از روش سلیم گویند: رقاص بازی در آورده است.
|| پاندول ساعت. قسمتی از درون ساعت که جنبد. ( یادداشت مؤلف ). رقاصک [ساعت ]. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

رقص کننده، پای کوبنده، بازیگر، پاندول ساعت
( صفت اسم ) ۱ - رقص کننده پای کوبنده پای کوب . ۲ - رقاصک ( ساعت ) .

فرهنگ معین

(رَ قّ ) [ ع . ] (ص . ) رقص کننده .

فرهنگ عمید

۱. آن که شغلش رقصیدن است.
۲. (اسم ) پاندول ساعت.

واژه نامه بختیاریکا

بازا؛ بازِندِه

دانشنامه عمومی

رقاص (چاکی). رقاص ( انگلیسی: Danseuse ) مجسمه ای است گچی اثر هنرمند پیشرو مجارستانی، یوژف چاکی در سبک کوبیسم که در ۱۹۱۲ ساخته شده است. از این اثر، تنها تصویری سیاه و سفید در آلبوم خانوادگی هنرمند وجود دارد که نمای روبرویی آن را به نمایش می گذارد. محل نگهداری اثر، نامشخص است و ازبین رفته تلقی می شود.
عکس رقاص (چاکی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

jigger (اسم)
رامشگر، رقاص، گاری تک اسبه، طناب قرقره، بادبان کوچک، یک جور کرجی کوچک، ماشین نم مالی، جرثقیل ابی، درشکه یک اسبه، خیمه شب باز

gigolo (اسم)
ژیگولو، رقاص، شیک پوش

coryphee (اسم)
رقاص

dancer (اسم)
رقاص

terpsichore (اسم)
رقاص

فارسی به عربی

راقص

پیشنهاد کاربران

رقاص: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
ژوبداگ žubdāg ( ژوبد: رقص؛ سغدی؛ با پسوند پهلوی آگ )
پاکوب
رَقّاص
واژه ای پارسی ست و بهتر است که رَغسَنده گفته شود.
رَقص = رَغس
رَقاص = رَقصَنده
این واژه هم ریشه با rock انگلیسی است.
rock and roll = برَغس و بِغَلتان/ بِجُنبان/ قِر/غِر بِده
رَقاص خانه = رَغسِشگاه ، رامِشگاه، رَمِشگاه، رَغس خانه
رَقاصَک = رَغسَک ، رَغسَنجه

در پهلوی "وشتنده " از بن وشتن به چم پایکوبی کردن، نسک فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
وشتان = رقصان
وشتندگان = رقاصان

بپرس