مرا مفاخرت این بس به شاعری که چو تو
نه دزد شعر نُوم نه رفوگر کهنم.
سوزنی.
روز دولت برادر بخت است چون رفوگر پسر عم قصار.
خاقانی.
گر پرده دری کند دم صبح از دود دلش رفوگر آیم.
خاقانی.
قدرش مروقی است برین سقف لاجوردفرشش رفوگری است برین فرش باستان.
خاقانی.
جامه عرض نکویان چو درد نتوان دوخت زآنکه پیراهن گل را به رفوگر ندهند.
کلیم کاشی ( از آنندراج ).
قاری مصنفات تو بر پوشی و برک هر جا رفوگران هنرور نوشته اند.
نظام قاری.
شود دست تمنای وصالت رفوگر چاک چاک سینه دل.
ابوالمعانی ( از شعوری ).