رفن
لغت نامه دهخدا
رفن. [ رِف ْ ف َ ] ( ع ص ، اِ ) اسب دم دراز. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). گویند اصل آن رِفَّل است. ( اقرب الموارد ).
رفن. [رِ ف ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان میانکوه بخش اردل شهرستان شهر کرد. سکنه آن 915 تن. آب آن از رودخانه سرخون. محصول عمده آنجا غلات و برنج. صنایع دستی زنان آن گلیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید