رفغ

لغت نامه دهخدا

رفغ. [ رَ ] ( ع ص ، اِ ) نکوهیده ترین وادی وبدترین آن از جهت خاک. || ناحیه. ج ، اَرفُغ. || مشک رقیق تنک پوست متوسطمیان جید وردی. || زمین بسیارخاک. || جای خشک بی گیاه. || فراخی عیش و ارزانی. || بن ران. || ریم ناخن یا ریم بنهای ران. || مردم ناکس و فرومایه. || هر فراهم آمدنگاه از بدن. || طعام رفغ؛ طعام نرم و لین. کذلک تراب رفغ و کلس رفغ. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، رِفاغ.

رفغ. [ رُ ] ( ع اِ ) ریم ناخن یا ریم بنهای ران. || هر فراهم آمدنگاه ریم از بدن. ج ، اَرفاغ و رُفوغ. ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) گودی زیر بغل. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب )( آنندراج ). || گرداگرد شرم زن و خود شرم.ج ، اَرفاغ. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( ص ) مردم ناکس و فرومایه. ج ، اَرفاغ.( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || زیست فراخ. || ( اِمص ) تن آسایی. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس