رفتن قضا یا تقدیر ؛ حتم شدن قضا و قدر. ( یادداشت مؤلف ) . مقدر شدن. پیش آمد کردن :
قضا رفت و قلم بنوشت فرمان
ترا جز صبر کردن چیست درمان.
( ویس و رامین ) .
ای سخت جفای سست پیمان
رفتی و چنین برفت تقدیر.
... [مشاهده متن کامل]
سعدی.
گفت ای پادشاه روی زمین بنده در این حالت مر خداوند را خطایی نمی بیند تقدیر خداوند تعالی رفته بود که مر این بنده را مکروهی رسد. ( گلستان سعدی ) .
رفتن کار کسی ؛ پیشرفت کار او. پیشرفت داشتن کار او. از پیش رفتن آن :
از سر کوی تو هر کو به ملامت برود
نرود کارش و آخر به خجالت برود.
حافظ.
ز نارفتن کار نوذرهمان
یکایک بگفتند با بدگمان.
فردوسی.
قضا رفت و قلم بنوشت فرمان
ترا جز صبر کردن چیست درمان.
( ویس و رامین ) .
ای سخت جفای سست پیمان
رفتی و چنین برفت تقدیر.
... [مشاهده متن کامل]
سعدی.
گفت ای پادشاه روی زمین بنده در این حالت مر خداوند را خطایی نمی بیند تقدیر خداوند تعالی رفته بود که مر این بنده را مکروهی رسد. ( گلستان سعدی ) .
رفتن کار کسی ؛ پیشرفت کار او. پیشرفت داشتن کار او. از پیش رفتن آن :
از سر کوی تو هر کو به ملامت برود
نرود کارش و آخر به خجالت برود.
حافظ.
ز نارفتن کار نوذرهمان
یکایک بگفتند با بدگمان.
فردوسی.