رفت و امد

/rafto~Amad/

مترادف رفت و امد: ( رفت وآمد ) آمدوشد، ترافیک، تردد، عبورومرور

معنی انگلیسی:
traffic, truck

لغت نامه دهخدا

( رفت و آمد ) رفت و آمد. [ رَ ت ُ م َ ] ( مص مرخم ، اِ مرکب ) تردد. ( ناظم الاطباء ). همان آمد و رفت است. ( آنندراج ). رفتن و آمدن. ایاب و ذهاب. ( فرهنگ فارسی معین ). ذهاب و ایاب.آمد و شد. آمد و رفت. ( یادداشت مؤلف ) :
ز رفت و آمد غمهای بدمستت خبر دارم
صدا آید به گوشم چونکه در دل بازمی گردد.
ملاقاسم مشهدی ( از آنندراج ).
|| مراوده و معاشرت. ( فرهنگ نظام ). مراوده. اختلاف. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به آمد و رفت شود.
- رفت و آمد کردن ؛ آمد و شد داشتن. تردد کردن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( رفت و آمد ) ( مصدر ) رفتن و آمدن ذهاب و ایاب .

فرهنگ معین

( رفت وآمد ) (رَ تُ مَ ) (مص مر. ) رفتن و آمدن ، ایاب و ذهاب .

واژه نامه بختیاریکا

( رفت وآمد ) دَرگُش وَرگُش؛ رَفت و شد

فارسی به عربی

مرور

پیشنهاد کاربران

♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #to_commute به معنای سفر کردنِ روزانه به محلِ کار و بازگشتن به خانه؛ رفت وآمد کردن؛ و جُزین
ا↙️
#رفادن ( rafādan )
یا:
#رفاییدن ( rafāyidan ) 👈 رف ( ستاکِ برساخته از ریشه ی نیاایرانیِ - Hrab/f به معنایِ حرکت کردن، رفتن ) آی ( ستاکِ حالِ فعلِ آمدن ) - - یدن ( نشانه ی مصدر )
...
[مشاهده متن کامل]

( پایینِ صفحه را ببینید. )
🔺 نکته:
ستاکِ حالِ رَفادن می شود: رَفای . ( بسنجید با گُشادن —� گشای . )
▪️مثال:
۱ - او هر روز بینِ اکباتان و ایوانکی می رَفاید ( رفت وآمدِ کاری می کند، ) و شب ها خسته وکوفته نایِ هیچ کاری جز خوابیدن ندارد.
۲ - هزاران نفر روزانه از پیراشهر به میان شهر می رَفایَند ( رفت وآمدِ کاری می کنند ) و در بزرگرا ه ها راه بندان ایجاد می کنند.
🔺 توجه:
🔹 #commuting
or: #commute
🔹 #رفایش ( رَفایِش )
▪️مثال:
او برای فرار از رَفایشِ ( رفت وآمدِ کاریِ ) روزانه به آن کارخانه شغلِ خود را رها کرد و به کارِ دیگری پرداخت.
🔸 #commuter
🔸 #رفاگر ( رفاگَر )
یا: #رفاینده
▪️مثال:
امروز همه ی رفاینده ها ( رفت وآمدکنندگانِ کاری ) به دلیلِ بارشِ برف دیر به سرِ کار رسیدند.
🔹 #commutable
🔹 #رفادنی ( رَفادَنی )
یا: #رفایش پذیر
یا: #رفاپذیر
▪️مثال:
آن بزرگراه همه ی مسیرِ شهرکِ فردوسی را رفاپذیر ( قابلِ رفت وآمدِ کاری ) کرد.
🔸 #commutability
🔸 #رفایش پذیری
یا: #رفاپذیری
▪️مثال:
امروزه رفایش پذیریِ ( قابلیتِ رفت وآمدِ آسانِ کاریِ ) یک پیراشهر مهم ترین عامل در گذاشتنِ سنگِ بنای آن برای مهندسانِ شهرساز است.
🔸 #to_telecommute
🔸 #دوررفادن ( دورْرَفادن )
▪️مثال:
او ناچار شد هفته های پیاپی در دورانِ کرونا دوررَفایَد ( از خانه و از طرقِ رایانه شغلِ خود را انجام دهد. )
🔹 #telecommuting
🔹 #دوررفایش ( دورْرَفایش )
▪️مثال:
دوررَفایش ( کار از طریق رایانه و از خانه ) در دورانِ کرونا بسیاری را به اضافه وزن دچار کرد.
🔸 #telecommuter
🔸 #دوررفاگر ( دورْرَفاگر )
یا: #دوررفا ( دورْرَفا —� کوتاه شده ی دوررَفاینده )
▪️مثال:
او ترجیح می داد یک دوررَفا ( کارکننده در خانه و از طرقِ رایانه ) باشد تا اینکه مسیرِ طولانیِ شرکت تا خانه را هر روز بپیماید.
🔹 #to_commutate دانش واژه ی فیزیک و مکانیک
🔹 #رفاستن ( رَفاستن )
یا: #رفازیدن ( رَفازیدن )
🔺 نکته:
۱ - ستاکِ حالِ رَفاستن می شود رَفاز . ( بسنجید با: خاستن —� خیز . )
۲ - این فعلِ انگلیسی می تواند از ریشه ای دیگر نیز در زبانِ فارسی ساخته شود. درواقع، رَفاستن به طورِ مجازی بر معنای to_commutate دلالت می کند.
▪️مثال:
برای اینکه موتور دقیق و درست بِرَفازَد ( ~ جریانِ برق را تغییر دهد ) از یک شبکه ی عصبیِ فازی استفاده می شود.
🔸 #commutation دانش واژه ی فیزیک و حقوق
🔸 #رفازش ( رَفازِش )
🔹 #commutative دانش واژه ی ریاضیات
🔹 #رفازان ( رَفازان )
یا: #رفازا

🔸 #commutativity دانش واژه ی ریاضیات
🔸 #رفازانگی ( رَفازانِگی )
🔹 #noncommutative دانش واژه ی ریاضیات
🔹 #نارفازان ( نارَفازان )
🔸 #commutator دانش واژه ی فیزیک و مکانیک
🔸 #رفازش گر ( رَفازِش گر )
یا: #رفازنده ( رَفازَنده )
🔹 #incommutable غیرِقابلِ تغییر یا مبادله
🔹 #رفازش ناپذیر ( رَفازِش ناپذیر )
▪️مثال:
درواقع، بسیاری از مهارت ها در زندگی رفازش ناپذیر ( غیرِ قابلِ انتقال و مبادله ) هستند، و شخص خود باید با کوششِ بی وقفه آن ها را فراگیرد.
🔸 #incommutability
🔸 #رفازش ناپذیری
🔹 #incommutably
🔹 #رفازش ناپذیرانه
🔸 هم ریشه های جزءِ نخستِ #رفادن ، #رفایش و #رفاستن در زبان های ایرانی:
فارسی میانه 👈 رفتن 👈 - rwb
ختنی 👈 تکان دادن، حرکت کردن ➖ - ārūh
فارسی 👈 رفتن، روان، راندن و . . .
کردی 👈 رفتن، قدم زدن ➖ - roy
همدانی 👈 برخاستن ➖ - vorows
شغنی 👈 بلند شدن ➖ - wirāfe
سریکلی 👈 بلندشدن ➖ - warofs
برتنگی 👈 متوقف کردن ➖ - wirēmb
مونجی 👈 پرواز کردن ➖ - wurafs
وخی 👈 برخاستن ➖ - wərəfs
آسی 👈 آماده، مجهز ➖ r�vz�
بلوچی 👈 رفتن ➖ ray - , - raw
بختیاری 👈 رفتن ➖ rahdan
آلمانی میانه 👈 تکان خوردن، جنبیدن ➖ reben
پورواهندواروپایی 👈 به حرکت درآمدن ➖ - rebh
🔻🔻🔻
@JavidPajin 👈 فرهنگِ ریشه شناختیِ واژگانِ عمومی و تخصصی

مراودات
commuting
commute : رفت و آمد کردن به جایی
شو و آی . [ ش َ / ش ُ وُ ] ( اِمص مرکب ) آی و شو. آمد و شد. ( یادداشت مؤلف ) : تا کی این رنج ره و گرد سفروین تکاپوی دراز و شو و آی . فرخی . نیز در بیشه و در دشت همانا نبودباز را از پی مرغان شکاری شو و آی . فرخی .
روارو. . .
مراوده
برو بیا
نشست و برخاست، آمدوشد، ایاب و ذهاب، روارو، تردد
آمدو شد
ایاب و ذهاب
امد و شد
روارو
نشست و برخاستن
تردد. صله رحم

تردد
روار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس