رفاغ

لغت نامه دهخدا

رفاغ. [ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ رَفغ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( از آنندراج ). رجوع به رفغ شود. || ( اِمص ) وسعت عیش. ( یادداشت مؤلف ) : مدت سی سال در رفاغ حال و فراغ بال خوارزمشاهی کرد. ( تاریخ جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - فراخی . ۲ - خوشگذرانی .

پیشنهاد کاربران

بپرس