رف ء

لغت نامه دهخدا

رف ء. [ رَف ْءْ ] ( ع مص ) نزدیک کرانه کردن کشتی را؛ رفا السفینه رفاً. || رفو کردن جامه را و پیوستن و نیکو کردن دریدگی و بریدگی آن را؛ رفا الثوب. و یقال : من اغتاب خرق و من استغفر رفاً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پیوستن و نیکو کردن بریدگی و دریدگی جامه و غیرهم.( مهذب الاسماء ). رفو کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). رفوکردن جامه را و دوختن و پیوستن قسمتی از آن به قسمت دیگر. ( از اقرب الموارد ). رفو کردن جامه را و پیوست و نیکو کردن دریدگی و بریدگی جامه را. ( آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

بپرس