رغم یکی را کاری کردن ؛ برای مخالفت با وی آن کار را انجام دادن. ( یادداشت مؤلف ) :
رغم مرا چون سرکه مکن چون به من رسی
رویی کزو به تنگ بریزد همی شکر.
فرخی.
به یقین دانم کآن ترک ستمکاره من
... [مشاهده متن کامل]
از پی رغم مرا آن کند و این نکند.
سوزنی.
یک من بدو گنج شایگان خر
رغم دل رایگان خوران را.
خاقانی.
رغم مرا چون سرکه مکن چون به من رسی
رویی کزو به تنگ بریزد همی شکر.
فرخی.
به یقین دانم کآن ترک ستمکاره من
... [مشاهده متن کامل]
از پی رغم مرا آن کند و این نکند.
سوزنی.
یک من بدو گنج شایگان خر
رغم دل رایگان خوران را.
خاقانی.