رعی

لغت نامه دهخدا

رعی. [ رَع ْی ْ ] ( ع مص ) چرانیدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( مصادر اللغه زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). به چرا بردن [ گوسفندان و مانند آنها را ]. ( از فرهنگ فارسی معین ). مصدر به معنی رعایة. ( ناظم الاطباء ). چراندن. چرانیدن. شبانی. ( یادداشت مؤلف ) :
فعودوا الی ارضکم فی الحجاز
لاکل الضباب و رعی الغنم.
ابونواس.
علم موسی وار اندر رعی خود
او بجا آرد به تدبیر خرد.
مولوی.
|| چریدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ترجمان القرآن جرجانی ) ( از غیاث اللغات ) ( مصادر اللغه زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( لازم و متعدی است ) ( از منتهی الارب ). رجوع به رعایةشود. || نگاهبانی. ( غیاث اللغات از منتخب اللغات و لطائف اللغة ). نگاه داشتن حق کسی را. رعوی. ( منتهی الارب ). نگه داشتن. ( مصادر اللغه زوزنی ) ( از اقرب الموارد ).
- رعیاً لک ؛ خدا نگاهدار تو باد. ( از یادداشت مؤلف ). خدا حافظ تو باد، مفعول مطلق است. ( از اقرب الموارد ). مفعول به است برای فعل محذوف بتقدیر: اسأل اﷲرعیاً لک. ( از المنجد ).
|| چشم داشتن غروب نجوم را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

رعی. [ رِ ع ْی ْ ] ( ع اِ ) علف و گیاه. ج ، اَرعاء. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). گیاهان که ستوران می خورند. ( غیاث اللغات از منتخب اللغات و لطائف ) ( آنندراج ) .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) چرانیدن بچرا بردن ( گوسفند و مانند آنرا ) .

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] (مص م . ) چرانیدن .

فرهنگ عمید

۱. چریدن.
۲. چرانیدن.
۳. حفظ کردن، نگهداری کردن.
۴. سرپرستی.

پیشنهاد کاربران

رَعیٰ: به در نظر گرفتن انصاف و اعتدال در یک حق مشترک، گویند. الْمَرْعى‏: چراگاه حق مشترکی برای همگان ( وَ الَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعى‏ ) "رعیت" کسی که حق مشترکی بر ارباب به خاطر زحماتش در کشت و زرع دارد.
...
[مشاهده متن کامل]
حدیث "کُلکم رٰاعٍ و کُلکم مسئول عَن رَعیته" همه به نوعی هم رعیت، و هم ارباب هستند و باید حق رعیت هم را رعایت کنند. " لا نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ ما دام های مان را آب نمی دهیم تا دیگران اجازه دهند ما از حق مشترک مان در استفاده از این چاه استفاده کنیم.

چرانیدن گوسفندان و ریشه واژه رعیت

بپرس