رعونه

لغت نامه دهخدا

رعونه. [ رُ ن َ ] ( ع مص ) رَعن. ( منتهی الارب ). کالیو شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) بی خرد شدن. ( دهار ) ( از اقرب الموارد ). حمق. ( بحر الجواهر ). کمی فکر. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح صوفیه ) ثابت ماندن با حظوظ نفس و مقتضی طباع آن. ( از تعریفات جرجانی ). رجوع به رَعن و رعونت شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس