رعشه دار


معنی انگلیسی:
paralytic, tremulous

لغت نامه دهخدا

رعشه دار. [ رَ ش َ / ش ِ ] ( نف مرکب ) دارای رعشه. لرزه دار. با رعشه. ( یادداشت مؤلف ). کسی که در اندام وی لرزه باشد. لرزان. ( ناظم الاطباء ) :
ز انقلاب چرخ می لرزم به آب روی خویش
جام لبریزم به دست رعشه دار افتاده ام.
صائب ( از آنندراج ).

واژه نامه بختیاریکا

دَک دکو؛ دکو

مترادف ها

trembly (صفت)
لرزان، مرتعش، رعشه دار

فارسی به عربی

مرتجف

پیشنهاد کاربران

بپرس