رعشه افکندن. [ رَ ش َ / ش ِ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) رعشه انداختن. لرزه انداختن. ( یادداشت مؤلف ) : سایه بر هر کس که آن سرو خرامان افکندرعشه چون آب روانش در رگ جان افکند.صائب ( از آنندراج ).