رعش
لغت نامه دهخدا
رعش. [ رَ ع ِ ] ( ع ص ) مرد بددل و ترسنده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). جبان. ( از اقرب الموارد ). || آنکه می لرزد. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ). || مرد شتاب و چالاک در جنگ. || مرد شتاب و چالاک در نیکی و احسان ( از اضداد است ). ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
رعش. [ رَ ع َ ] ( ع مص ) رَعش. رجوع به رَعش شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید