رعث
لغت نامه دهخدا
رعث. [ رُ ] ( ع ص ) ج ِ اَرعث ورعثاء. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ارعث و رعثاء شود.
رعث. [ رَ ع َ ] ( ع مص ) یا رَعث. سپید گشتن نرمه گوشت بز. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رَعث در معنی مصدری شود.
رعث. [ رَ ] ( ع اِ ) رَعَث. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رَعَث به معنی اسمی شود.
رعث. [ رَ ع َ ] ( ع اِ ) سپیدی اطراف دوپاره گوشت که زیر نرمه گوش بز آویزان باشد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پشم رنگین که به هودج آویزان کنند. ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پشم رنگین. ( مهذب الاسماء ). گویند:«زین الهوادج بالرعث الواصف ». ( از اقرب الموارد ).
رعث. [ رُ ع ُ ] ( ع اِ ) رُعَث. ج ِ رعثة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رعثة و رُعَث شود.
رعث. [ رُ ع َ ] ( ع اِ ) رُعُث. ج ِرعثة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رعثة یا رُعُث شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید