رعبل

لغت نامه دهخدا

رعبل. [ رَ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) زن گول. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ): امراءة رعبل ؛ زن گول و احمق و نادان. ( از اقرب الموارد ). || زن کهنه لباس. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). زن که در جامه کهنه باشد. ( از اقرب الموارد ). || ثکلته الرعبل ؛ گم کند او را مادر وی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شتر ضخم. ( از اقرب الموارد ).

رعبل. [ رَ ب َ ] ( اِخ ) رعبل بن عصام و عمربن رعبل ، یا آن به «زاء» است هر دو شاعرند. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

بپرس