رعایت کردن. [ رِ ی َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پاس داشتن. ( رعیت و غیره را ) || نگاه داشتن حق کسی را. ( فرهنگ فارسی معین ) : باید که حق من و خدمت قدیمم در فرزندانم رعایت کرده آید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 350 ). حق وی [ قاید ] را رعایت باید کرد در فرزندانش و خیلش را به پسر دادن تا دهند یا نه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 326 ). درمی خواهد از خدا مددکاری در آنچه او را بر آن واداشته ، و راه نمایانش در آنچه طلب رعایت کرده از او. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313 ). امیدوارم که حق خدمت من درفرزندانم رعایت کند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 357 ). گرحقوق آشنایی را رعایت می کنی عمر چندان نیست ای ناآشنا وقت است وقت.
صائب ( از آنندراج ).
|| توجه کردن. || تعظیم کردن. احترام کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - پاس داشتن رعیت و غیره را. ۲ - نگاهداشتن حق کسی را . ۳ - توجه کردن. ۴ - تعظیم کردن احترام کردن .