رطل دمادم

پیشنهاد کاربران

رطل ( جام ، شراب ) دمادم ؛ جام شراب که پی درپی خورند. جام لبالب از باده. جام که لب بلب از شراب پر بود. ( از یادداشت مؤلف ) :
بدین گونه تا شاد و خرم شدند
ز خوردن به جام دمادم شدند.
فردوسی.
بگفت و شراب دمادم کشید
...
[مشاهده متن کامل]

به می انده از چهره غم کشید.
فردوسی.
می زدگانیم ما در دل ما غم بود
چاره ما بامداد رطل دمادم بود.
منوچهری.
همه غم به باده شمردند باد
به جام دمادم گرفتند یاد.
اسدی.
در وی از ساقی می درد دمادم نوشی
بر دل از بار شره زخم دمادم بینی.
جمال الدین عبدالرزاق.
ساقیا جام می عشق دمادم درده
که دلم از می عشق تو سر غوغا شد.
عطار.

بپرس