رطل خوردن. [ رَ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از شراب خوردن : صبر کردیم که در روزه چنان نیکو بودرطل خوردیم که در عید چنین نیکوتر.امیرمعزی.رطل دوگانه به خراج قوی توانند خورد. ( مرزبان نامه ).اول پدر پیر خورد رطل دمادم تا مدعیان خرده نگیرند جوان را.سعدی.