رضفه
لغت نامه دهخدا
رضفة. [ رَ ف َ ] ( ع اِ ) یکی رَضْف. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). واحد رضف ، یعنی مابین پاچه و دست اسب. ( ازناظم الاطباء ). و رجوع به رَضْف در معنی اسمی شود.
رضفه. [ رَ ف َ / ف ِ ] ( از ع ، اِ ) یا رضفة. کنده زانو. گردنای زانو. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). عین الرکبه ، و آن استخوانی است مستدیرالشکل. کشکک. کاسه ٔزانو. سر زانو. ( یادداشت مؤلف ). استخوان قابک زانوکه گردنا نیز گویند. ( از ناظم الاطباء ). ج ، رَضَفات.( مهذب الاسماء ). چشمه ای از زانو. ج ، رَضْف. ( از کشاف زمخشری ). میرزا علی در تشریح گوید: ساق مرکب است ازقصبتین ، رضفة را نیز از بابت اینکه در طفولیت به توسط رباطی به قصبه کبری پیوسته جزء عظام ساق شمرده اند.. رضفه بزرگتر از جمیع استخوانهای سمسانیه است. درمیان ضخامت رباط عضله مستقیم قدامی فخذ متکی شده قبل از استخوانی شدن بلافاصله به قصبه کبری متصل بوده و دارای دو سطح و یک دور است ، سطح قدامی محدب و دارای خطوط کوچک عمودی است بعض الیاف عضله سه سر به آن متصل شده و بعض دیگر از آن گذشته و وتر رضفه از آنها حاصل می شود، میان این سطح و جلد کیسه سروزی قدام رضفه فاصله است. ( از جواهر التشریح میرزا علی ص 144 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید