رضای کسی را جستن ؛ طلب خشنودی وی. جستن رضای او. ( یادداشت مؤلف ) :
ذوالجلال از تو هیچ راضی نیست
چند جویی رضای میر جلیل.
ناصرخسرو.
گر زخم زنی سنانْت بوسم
ور خشم آری رضات جویم.
خاقانی.
جویم رضات شاید گر دولتی نجویم
دارم مسیح گرچه سُم خری ندارم.
خاقانی.
ذوالجلال از تو هیچ راضی نیست
چند جویی رضای میر جلیل.
ناصرخسرو.
گر زخم زنی سنانْت بوسم
ور خشم آری رضات جویم.
خاقانی.
جویم رضات شاید گر دولتی نجویم
دارم مسیح گرچه سُم خری ندارم.
خاقانی.