و بزرگان رضا ندادند تا آنگاه که او را به زه کمان هلاک کردند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 107 ). اول پادشاهی که به کشتن پدر رضا داد پرویز بود. ( فارسنامه ابن بلخی ص 100 ).
ولیک تیغ تو هرگز بدین رضا ندهد
که داشته ست همه ساله عار از آتش و آب.
مسعودسعد.
بدانچه حکم تو باشد سپهر گشته مطیعبدانچه رأی تو بیند سپهر داده رضا.
مسعودسعد.
داده رایان به بندگیش رضاکرده شاهان به چاکریش اقرار.
مسعودسعد.
رضا دهی به حقیقت که کارم اندر دل مگر بسر برم این عمر نازنین بمگر.
مسعودسعد.
مده به خود رضای آن که بد کنی بجای آن که با تو داشت رای آن که نگذرد ز رای تو.
خاقانی.
بر کردن آن عمل رضا دادسر را به دهان اژدها داد.
نظامی.
رضا دادش که در میدان و در کاخ نشیند با ملک گستاخ گستاخ.
نظامی.
چنان دیو شهوت رضا داده بودکه چون گرگ در یوسف افتاده بود.
سعدی ( بوستان ).
رضا ده به فرمان حق بنده وارکه چون او نبینی خداوندگار.
سعدی ( بوستان ).
شیخ رضا داد به حکم آنکه اجابت دعوت سنت است. ( گلستان ).بجای دوست گرت هرچه در جهان بخشند
رضا مده که متاعی بودحقیر از دوست.
سعدی.
من ببوسی رضادهم ؟! هیهات نادر است این سخن ز مثل منی.
سعدی.
بجان دوست که دشمن بدین رضا ندهدکه در به روی ببندند آشنایی را.
سعدی.
رضا به داده بده وز جبین گره بگشاکه بر من و تو در اختیار نگشاده ست.
حافظ.
- رضا به قضا دادن ، رضا به حکم قضا دادن ؛ به قضا و قدر راضی شدن. به خواست و مشیت خداوند تن دادن. ( یادداشت مؤلف ) : هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه... به قضا رضا دهد. ( کلیله و دمنه ). و برخردمند واجبست که به قضاهای آسمانی رضا دهد. ( کلیله و دمنه ). کار من بدان درجه رسید که به قضای آسمانی رضا دادم. ( کلیله و دمنه ).بیشتر بخوانید ...