رصود

لغت نامه دهخدا

رصود. [ رُ ] ( ع مص ) بجایی مقیم شدن. ( مصادر اللغه زوزنی ). || چشم داشتن. ( مصادر اللغه زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52 ). || راه نگاه داشتن. ( مصادر اللغه زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52 ). و رجوع به رصد شود.

رصود. [ رَ ] ( ع ص ، اِ ) ماده شتری که منتظر نوبت آب باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( منتهی الارب ). ماده شتری که منتظر آب خوردن شتر دیگری است تا پس از آن بیاشامد. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران