رشید یاسمی
لغت نامه دهخدا
پرواز کرد عمر و از او آشیانه ماند
مشت پُری ز نعمت هستی نشانه ماند
از سوز و ساز دل اثری آشکار نیست
جز دود آه ما که به دیوار خانه ماند
عمری فسانه ها دل ما در فسون گرفت
افسانه جو به خواب شد وزو فسانه ماند
از دام و دانه بیم امیدی نصیب بود
بیم و امید طی شد و زو دام و دانه ماند
گر شعر سوزناک سرایم عجب مدار
شمع نشاط مرد و از او این زبانه ماند
در ملک عشق لایق تاج نوازش است
این سر که جاودانه بر آن آستانه ماند
دانی که چیست شرح سفرنامه های عمر
این با کرانه طی شد و آن با کرانه ماند
آنرا که عشق پیشه بود عمر باقی است
رفتیم و مُهر هستی ما بر زمانه ماند
چون عشق جاودانه بماند مرا چه غم
گر این تن «رشید» دمی ماند یا نماند.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید