رشیح

لغت نامه دهخدا

رشیح. [ رَ ] ( ع اِ ) عرق. ( از اقرب الموارد ). خوی و عرق. ( ازناظم الاطباء ). خوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || تراوش. ( ناظم الاطباء ). || نام گیاهی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس