رشک کن

پیشنهاد کاربران

رشک کن ؛ غیور. غیران. ( دهار ) . رشکین. حسود. باغیرت. ( یادداشت مؤلف ) .
غابط؛ رشک برنده. مغیار؛ مرد سخت رشک برنده. ( منتهی الارب ) .
فردوسی و عنصری و اسدی در ابیات زیر رشک را با پزشک و سرشک قافیه کرده اند :
...
[مشاهده متن کامل]

چو چیره شود بر دل مرد رشک
یکی دردمندی بود بی پزشک.
فردوسی.
بکش جان و دل تا توانی ز رشک
که رشک آورد گرم و خونین سرشک.
فردوسی.
کزین بگذری خسروا دیو رشک
یکی دردمندی بود بی پزشک.
فردوسی.
سرشک اندرآرد به مژگان ز رشک
سرشکی که درمان نداند پزشک.
فردوسی.
وگر چیره شد بر دلت کام و رشک
سخن گوی تا دیگر آرم پزشک.
فردوسی.
نشست و همی راند بر گل سرشک
از آن روزگار گذشته به رشک.
عنصری.
گل از باده ارغوانی به رشک
چکان از هوا مهرگانی سرشک.
اسدی.
بر آن سوک برکرده گردون ز رشک
رخ نیلگون پر ز سیمین سرشک.
اسدی.

بپرس