آشکارا دهی از اندک و بی مایه زکات
رشوت حاکم جز در شب و پنهان ندهی.
ناصرخسرو.
ور زاهدی و نداده ای رشوت یا پیش درست همچو دیواری.
ناصرخسرو.
مصانعة؛ رشوت دادن و مدارا کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). شَکْم ؛ رشوت دادن والی را. ( تاج المصادر بیهقی ).- به رشوت دادن ؛ به عنوان رشوه دادن. دادن چیزی برای انجام گرفتن درخواست خلاف حق و نامشروع :
جان خاقانی به رشوت می دهم ایام را
گر مرا زین روز غم روزی رهایی می دهد.
خاقانی.
ز گلپایگان رفت شخصی با ردوکه قاضی شود صدر راضی نمی شد
به رشوت خری داد و بستد قضا را
اگر خر نمی بود قاضی نمی شد.
میر عبدالحق.