رشم. [ رَ ] ( ع مص ) نوشتن و نگار کردن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). نوشتن. ( از اقرب الموارد ) ( از نشوءاللغة ص 5 ). || مهر کردن انبار گندم را. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). مهر کردن خرمن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). مهر کردن انبار را با مهر چوبین. ( یادداشت مؤلف ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به رَسْم شود.
رشم. [ رَ ] ( ع اِ ) رَشَم. باران. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). رجوع به رَشَم شود. || اثر. ( اقرب الموارد ). || مهر چوبین که انبار غله و خنور را بدان مهر کنند. ( فرهنگ اوبهی ). جوالیقی در ذیل کلمه روشم و روسم ، رسم را به معنی مهر آورده و در حاشیه آمده است رشم به شین معجمه ایضاً. رجوع به المعرب جوالیقی ص 160 و حاشیه آن و ماده رَسْم در همین لغت نامه شود.
- رشم کردن ؛ برحسب صورت «رشم » بمعنی مهر کردن است و این ترکیب با ترکیب رشم فروشی تنها در این دو بیت خاقانی به نظررسیده است :
حدیث بوزنه خواندی و رشم کردن او
چو طیره گشت کفایت ده خراسانی
چه گفت بوزنه را؟ گفت : کون دریده زنا
برای رشم فروشیت کو زبان دانی.
خاقانی.
در حاشیه چ سجادی هم تنها کلمه رشم معنی شده است اما بظاهر وشم کردن صحیح است.رجوع به «وشم » و «وشم کردن » شود.رشم. [ رَ ش َ ] ( ع مص ) بوی طعام بردن و حریص گردانیدن بر آن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
رشم. [ رِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان طرود بخش مرکزی شهرستان شاهرود. سکنه 350 تن. آب آن از چشمه. محصولات عمده جو و ارزن و ذرت و شلغم و مختصر انگور و خربزه و هندوانه و لبنیات. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).