رشته جان ؛ بندجان. نیرویی که چون رشته اجزای وجود را بهم پیوندد. ( یادداشت مؤلف ) :
رشته جان دشمنان مهره پشت گردنان
چون به هم آورد کند عقد برای معرکه.
خاقانی.
رشته جان برون کشم هر مژه سوزنی کنم
... [مشاهده متن کامل]
دیده بدوزم از جهان بهر وفای روی تو.
خاقانی.
رشته جان سیه کنی چون شمع
عاشقی را که شمعوار کشی.
خاقانی.
ماه نو دیدی لبت بین رشته جانم نگر
کاین سه را از بس که باریکند همبر ساختند.
خاقانی.
چون تشنه شوم به رشته جان
آبی ز جگر کشیده خواهم.
خاقانی.
چون رشته جان شو از گره پاک
چون رشته تب مشو گره ناک.
نظامی.
رشته جان دشمنان مهره پشت گردنان
چون به هم آورد کند عقد برای معرکه.
خاقانی.
رشته جان برون کشم هر مژه سوزنی کنم
... [مشاهده متن کامل]
دیده بدوزم از جهان بهر وفای روی تو.
خاقانی.
رشته جان سیه کنی چون شمع
عاشقی را که شمعوار کشی.
خاقانی.
ماه نو دیدی لبت بین رشته جانم نگر
کاین سه را از بس که باریکند همبر ساختند.
خاقانی.
چون تشنه شوم به رشته جان
آبی ز جگر کشیده خواهم.
خاقانی.
چون رشته جان شو از گره پاک
چون رشته تب مشو گره ناک.
نظامی.