رشتن


معنی انگلیسی:
spin

لغت نامه دهخدا

رشتن.[ رِ ت َ ] ( مص ) ریسیدن و تافتن پشم و ابریشم و کتان و جز آن که بعربی غَزْل گویند. ( از شعوری ج 2 ورق 19 ). ریسیدن و تافتن و تابیدن. ( ناظم الاطباء ). ریسیدن.( آنندراج ). ریسیدن پشم و پنبه و غیره باشد. ( لغت فرس اسدی ، نسخه خطی کتابخانه نخجوانی ). تافتن. تابیدن. نخ کردن. ریشتن. ریسیدن. حاصل مصدر غیرمستعمل آن ریش است. ( یادداشت مؤلف ). غَزْل. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). اغتزال. ( منتهی الارب ) :
این را زبان نهاد و خرد رشت و عقل بافت
نقاش بود دست و خمیر اندر آن بنان.
ابوشکور بلخی.
گرش بار خار است خود کشته ای
وگر پرنیان است خود رشته ای.
فردوسی.
پس از پشت میش و بره پشم و موی
برید و به رشتن نهادند روی.
فردوسی.
بیاموختشان رشتن و تافتن
به تار اندرون پود را بافتن.
فردوسی.
من امروز ازین اختر کرم سیب
به رشتن نمایم شما را نهیب.
فردوسی.
دوچندان که رشتی به روزی برشت
شمارش همی بر زمین برنوشت.
فردوسی.
جهان را بدانش توان یافتن
بدانش توان رشتن و بافتن.
فرخی.
ز کژّی نشد راست کار کسی
به ناموس رشتن نشاید بسی.
اسدی.
این بافت کار دنیی جولاهه
رشتن ز هیچ و هیچ بُوَد کارش.
ناصرخسرو.
وَاکنون که ریسمان گشت آن سنبلت همانا
آن رشت ریسمان رابر دوک مرگ رشتی.
ناصرخسرو.
دم عیسی کند آن رشته را نیست
وگر آن رشته را مریم برشته.
سوزنی.
سخن را رشته بس باریک رشتم
وگرچه در شب تاریک رشتم.
نظامی.
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم
دیبانتوان بافت از این پشم که رشتیم.
سعدی.

رشتن. [ رُ ت َ ] ( مص ) رنگ کردن. ( ناظم الاطباء ) ( از لغت محلی شوشتر، نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). حنا بستن به دست و پا. ( از شعوری ج 2 ص 19 ) :
حناست آنکه ناخن دلبند رُشته ای
یا خون بیدلیست که در بند کُشته ای.
سعدی ( از انجمن آرا ).
برشتی هفت رنگ اکنون بر آنی
که سازی مدخلی در ارغوانی.
محمد عصار.

رشتن. [ ] ( اِخ ) نام وزیر دارای بزرگ پسر بهمن که پسرش دارابن دارا او را رنجانید و هم او بدین سبب در باطن با اسکندر رومی یکی شد و او را بر ضد دارا برانگیخت. رجوع به فارسنامه ابن بلخی ص 55 و 57 شود.

فرهنگ فارسی

ریسیدن پنبه یاپشم بادوک تاب دادن، تابیده شده
( مصدر ) ( رشت ریسد خواهد رشت بریس ریسنده رشته ) پنبه یا پشم را با دوک ریسیدن تافتن تابیدن : [[ می آسوده در مجلس همی گشت رخ میخواره همچون می همی رشت ]] ( ویس و رامین )
نام وزیر دارای بزرگ پسر بهمن که پسرش دارا بن دارا او را رنجانید و همو بدین سبب در باطن با اسکندر رومی یکی شد و او را بر ضد دارا بر انگیخت .

فرهنگ معین

(رِ تَ ) (مص م . ) تافتن ، تابیدن .
(رُ تَ ) (مص ل . ) افروختن ، تافتن .

فرهنگ عمید

ریسیدن، پنبه یا پشم را با دوک تاب دادن و به شکل نخ درآوردن.

واژه نامه بختیاریکا

( رِشتِن ) ( صت ) ؛ رشته؛ بند؛ طناب؛ ریسمان

مترادف ها

spin (فعل)
خیط و پیت کردن، چرخ زدن، فر زدن، چرخیدن، چرخاندن، ریسیدن، رشتن، تنیدن، به درازا کشاندن

فارسی به عربی

دورة

پیشنهاد کاربران

رشتن/رستن / رشت / رست / راست / درست/ تراست / رشته / رسته و . . . . همگی از یک ریشه هستند.
ریشه یابی رشتن : ر اشتن / ر هشتن / ر استن / ر هستن که در همه اینها ر یا ره هشتن را میبینیم و هشتن همان هستن است و است نیز همان هست و هشت است که همگی اینها به چم شدن و بوجود آمدن و استقرار یافتن و . . . هست و واژه ره نیز به چم راه یا نمو و صاف می باشد چرا صاف چون در این کار نشان رشد و صافی و . . . دیده می شده و این نوعی پیروزی بوده => رشتن یا رُستن = صاف شده = رشد کرده = قد کشیدن ( همان کشیده شدن و بزرگ شدن ) و این همانیست که در واژه راست انرا میبینیم و راست همان صاف و قد کشیده شدن است که امروزه به چم درستی نیز گاها کاربرد دارد اما در اصل ره هشتن یا رهاشت ( راست ) بوده و واژه درست یا درسته نیز نشان از بار مثبت آن دارد ( همان پیروزی که پیشتر گفته شد ) چون در این رویش نوعی حس پیروزی به بار می آمده.
...
[مشاهده متن کامل]

سخن کوتاه کنیم رشتن = رستن = رشد = نمو و رشته = چیزی که نموییده باشد و با واژه رسته نیز همچم ( هم معنا ) می باشد و گویا رَشت نیز به چم نمو یافته و برآمده باشد.
و واژه رَستن که امروزه فرار کردن نامیده میشود همان نمو کرده و رشد یافته است که با این رویش خودش را از هر چیزی جدا میکند ( نشانه فرار )

با تشکر از توضیحات پر بار آقای باقری؛
بنده هم نکته ای را بگویم که تلفظ صحیح این کلمه بدین گونه است :
رِشْتَن =تابیدن و. . .
رَ ْشْتَن یا رُشْتَن= رنگ کردن و از همین مصدر ساخته شده کلمات
رَشْتِه به معنای رنگ شده یا رنگین و رَشْتال به معنی خوش آب و رنگ و توسعاً زیبا.
رشتن: با همین ریخت ، در پهلوی بکار برده می شده است .
( ( پس از پشت میش و بره پشم و موی
برید و به رشتن نهادند روی ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 254. )
رشته تر: رنگین تر، از مصدر رشتن به معنی رنگ کردن.
کین سخن رشته تر از نقش باغ
عاریت افروز نشد چون چراغ
یعنی: این سخنان رنگین که از نقش و نگار باغ زیباتر است مانند چراغ نیست که نور و شعله را از کانون دیگر عاریت گرفته باشد.
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۳٠.
ریسیدن ، بافتن .

بپرس