- رسیلی کردن ؛ همراهی کردن. هم آواز شدن :
ولی آنگه خجل گردی که استادی ترا گوید
که با داود پیغمبر رسیلی کن درین صحرا.
سنایی.
شهنشه چون شنید آواز شیرین رسیلی کرد و شددمساز شیرین.
نظامی.
رسیلی. [ رُ س َ لا ] ( ع اِ ) جانوری کوچک. ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). جانورکی است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به رسیلاء شود.