رسیف. [ رَ ] ( ع مص ) مصدر به معنی رَسْف. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رفتن رفتار پای بند بر پای. ( از آنندراج ). رَسَفان. ( اقرب الموارد ). و رجوع به رَسْف و رَسَفان شود.
فرهنگ فارسی
یا پرنامبوک بندر مهم برزیل در آمریکای جنوبی در ساحل اقیانوس اطلس دارای ۱٠۶۱٠٠٠ تن جمعیت .مرکز قند سازی و تجارت قهوه پنبه چرم کاغذ و غیره . مصدر بمعنی رسف رفتن رفتار پای بند بر پای .