رسیده

/reside/

مترادف رسیده: پخته، رسا، منضوج، یانع، آمده، وارد، بالغ، پخته

متضاد رسیده: خام، نرسیده

معنی انگلیسی:
ripe, arrived, reached, aged, full-blown, grown, matured, mature, high, imported, mellow

لغت نامه دهخدا

رسیده. [ رَ / رِ دَ /دِ ] ( ن مف / نف ) آمده. درآمده. وارد. ( فرهنگ فارسی معین ). وارد. وارده. ( لغات فرهنگستان ). آمده و واردشده. ( ناظم الاطباء ). اسم مفعول از مصدر رسیدن ، به معنی درآمده و آمده. ( از شعوری ج 2 ورق 15 ) :
دگر آنکه گیتی پر از گنج تست
رسیده بهر کشوری رنج تست.
فردوسی.
- امثال :
رسیده آسوده باشد ( از کشف المحجوب ، نظیر:
راه منزل رسیده کوتاه است . مکتبی ( از امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 868 ).
و رجوع به رسیدن شود.
- تازه به دوران رسیده ؛ که تازه به قدرت و مقام رسیده باشد. که با سوابق و خانواده حقیر ناگهان به جاه و مقام نائل آمده باشد. نوخاسته.
- منزل رسیده ؛ که به منزل رسیده باشد. که به منزل آمده باشد :
معرفت منزل و عمل راه است
راه منزل رسیده کوتاه است.
مکتبی شیرازی ( از امثال و حکم ).
و رجوع به رسیدن شود.
|| پیوسته ( چیزی به چیز دیگر ). متصل. || پیوستن ( شخصی به شخص دیگر ). ( فرهنگ فارسی معین ). || واصل ( چیزی به کسی ). ( یادداشت مؤلف ) :
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانه مجنون به لیلی نرسیده.
سعدی.
|| مهمان غیمنتظره ( یادداشت مؤلف )، مثل : رسیده رسیده خورد. ( جامع التمثیل ). || ماحضر ( یادداشت مؤلف )، مثل : رسیده رسیده خورد. ( جامع التمثیل ). || عارض شده. روی داده. واردشده :
- جراحت رسیده ؛ زخمی. مجروح :
اگر حدیث کنم تندرست را چه خبر
که اندرون جراحت رسیدگان چونست.
سعدی.
- زیان رسیده ؛ زیان دیده. متضرر. که زیان و ضرر بدو رسیده باشد. خسارت دیده : کاروان زده و کشتی شکسته و مرد زیان رسیده را تفقد نماید. ( مجالس سعدی ص 22 ).
- ستم رسیده ؛ که مورد تجاوز و تعدی قرار گیرد. که ظلم و ستم بدو رسیده باشد. ( یادداشت مؤلف ) : رعیت مظلوم خراب شده و ستم رسیده چه سودا دارد. ( مجالس سعدی ص 22 ). و رجوع به ماده ستم رسیده شود.
|| قسمت شده. نصیب شده. بدست آمده. عایدشده ( یادداشت مؤلف )، مثل : کال به ما رسیده بهتر از رسیده به ما نرسیده. || واقعشده. ( فرهنگ فارسی معین ). || پخته ( میوه ). منضوج. ( ناظم الاطباء ). یافع. مقابل نرسیده. مقابل کال. مقابل نارسیده. مقابل ناپخته و نارس. ( یادداشت مؤلف ). || رسیدن به حد میوه پخته. ( از شعوری ج 2 ورق 15 ): پیری را دیدند که کشت می دروید بعضی رسیده و بعضی نارسیده. ( قصص الانبیاء ص 171 ). گفت آن مردی را که دیدید کشت رسیده و نارسیده می دروید آن صورت ملک الموت است. ( قصص الانبیاء ص 171 ). بباید دانست که تریاق را کودکی و جوانی و پیری است نخست پس از شش ماه رسیده شود و هر روز قوت آن می افزاید. ( ذخیره خوارزمشاهی ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آمده در آمده وارد . ۲ - پیوسته ( چیزی به چیز دیگر ) متصل . ۳ - پیوسته ( شخصی به شخص دیگر ) . ۴ - واقع شده . ۵ - پخته ( میوه ) منضوج ۶ - حد بلوغ یافته . ۷ - کامل شده کمال یافته .

فرهنگ معین

(رَ دِ ) (ص مف . ) ۱ - آمده ، وارد. ۲ - متصل ، پیوسته .۳ - پخته ، پخته شده . ۴ - کامل و بالغ شده .

فرهنگ عمید

۱. آمده.
۲. به دست آمده.
۳. ویژگی میوهای که نموش کامل شده و موقع چیدن و خوردن آن باشد.

گویش مازنی

/raside/ بالغ

مترادف ها

full (صفت)
مطلق، کامل، انباشته، بالغ، تمام، مفصل، پر، لبریز، رسیده، سیر، مملو، اکنده

ripe (صفت)
بالغ، پخته، رسیده، پر اب، جا افتاده، چیدنی

mellow (صفت)
مهربان، دلپذیر، رسیده، نرم، خوش طعم، جا افتاده

consummate (صفت)
تمام و کمال، رسیده، بحد کمال

received (صفت)
رسیده، مورد قبول عامه

grown (صفت)
رسیده، رشد کرده، سبز شده، روییده، جوانه زده

headed (صفت)
نوک دار، سردار، رسیده

full-fledged (صفت)
کامل، بالغ، رسیده، تکامل یافته

فارسی به عربی

فی , ناضج

پیشنهاد کاربران

واژه رس ras که در ترکیب "میوه رسیده" به کار میرود در اصل به معنای آب ، آبدار، آبمیوه، شهد، شیره، خوشمزه ، خوشبو است که در سنسکریت به شکلरस rasa به معنای ثبت شده است. بدینسان روشن میشود که واژه رسیده در ترکیب �میوه رسیده� هیچ ربطی به رساندن و رسیدن ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع : http://parsicwords. mihanblog. com/

نایل

بپرس