دگر آنکه گیتی پر از گنج تست
رسیده بهر کشوری رنج تست.
فردوسی.
- امثال :رسیده آسوده باشد ( از کشف المحجوب ، نظیر:
راه منزل رسیده کوتاه است . مکتبی ( از امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 868 ).
و رجوع به رسیدن شود.
- تازه به دوران رسیده ؛ که تازه به قدرت و مقام رسیده باشد. که با سوابق و خانواده حقیر ناگهان به جاه و مقام نائل آمده باشد. نوخاسته.
- منزل رسیده ؛ که به منزل رسیده باشد. که به منزل آمده باشد :
معرفت منزل و عمل راه است
راه منزل رسیده کوتاه است.
مکتبی شیرازی ( از امثال و حکم ).
و رجوع به رسیدن شود.|| پیوسته ( چیزی به چیز دیگر ). متصل. || پیوستن ( شخصی به شخص دیگر ). ( فرهنگ فارسی معین ). || واصل ( چیزی به کسی ). ( یادداشت مؤلف ) :
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانه مجنون به لیلی نرسیده.
سعدی.
|| مهمان غیمنتظره ( یادداشت مؤلف )، مثل : رسیده رسیده خورد. ( جامع التمثیل ). || ماحضر ( یادداشت مؤلف )، مثل : رسیده رسیده خورد. ( جامع التمثیل ). || عارض شده. روی داده. واردشده :- جراحت رسیده ؛ زخمی. مجروح :
اگر حدیث کنم تندرست را چه خبر
که اندرون جراحت رسیدگان چونست.
سعدی.
- زیان رسیده ؛ زیان دیده. متضرر. که زیان و ضرر بدو رسیده باشد. خسارت دیده : کاروان زده و کشتی شکسته و مرد زیان رسیده را تفقد نماید. ( مجالس سعدی ص 22 ).- ستم رسیده ؛ که مورد تجاوز و تعدی قرار گیرد. که ظلم و ستم بدو رسیده باشد. ( یادداشت مؤلف ) : رعیت مظلوم خراب شده و ستم رسیده چه سودا دارد. ( مجالس سعدی ص 22 ). و رجوع به ماده ستم رسیده شود.
|| قسمت شده. نصیب شده. بدست آمده. عایدشده ( یادداشت مؤلف )، مثل : کال به ما رسیده بهتر از رسیده به ما نرسیده. || واقعشده. ( فرهنگ فارسی معین ). || پخته ( میوه ). منضوج. ( ناظم الاطباء ). یافع. مقابل نرسیده. مقابل کال. مقابل نارسیده. مقابل ناپخته و نارس. ( یادداشت مؤلف ). || رسیدن به حد میوه پخته. ( از شعوری ج 2 ورق 15 ): پیری را دیدند که کشت می دروید بعضی رسیده و بعضی نارسیده. ( قصص الانبیاء ص 171 ). گفت آن مردی را که دیدید کشت رسیده و نارسیده می دروید آن صورت ملک الموت است. ( قصص الانبیاء ص 171 ). بباید دانست که تریاق را کودکی و جوانی و پیری است نخست پس از شش ماه رسیده شود و هر روز قوت آن می افزاید. ( ذخیره خوارزمشاهی ).بیشتر بخوانید ...