رسوخ کردن


برابر پارسی: رخنه کردن

معنی انگلیسی:
penetrate, permeate, to be firmly rooted

لغت نامه دهخدا

رسوخ کردن. [ رُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بطور ثابت و استوار در دل اثر کردن و راه پدید کردن دل به استواری. ( ناظم الاطباء ). رخنه کردن. نفوذ کردن. اثر کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) رخنه کردن نفوذ کردن اثر کردن .

مترادف ها

soak (فعل)
خیساندن، غوطه دادن، غوطه ور ساختن، خیس کردن، خیس خوردن، رسوخ کردن، در اب فرو بردن، بوسیله مایع اشباع شدن

pierce (فعل)
سوراخ کردن، سفتن، شکافتن، سپوختن، رسوخ کردن، فروکردن، خلیدن

perforate (فعل)
سوراخ کردن، سفتن، ایجاد سوراخ کردن، سنبیدن، منگنه کردن، رسوخ کردن

transpierce (فعل)
رسوخ کردن، سرتاسر سوراخ کردن، سرتاسر سوراخ شدن

فارسی به عربی

اثقب , انتقاع

پیشنهاد کاربران

His problems are deeply rooted in his childhood
The cold seemed to penetrate his bones
permeate
سرایت کردن،
رسوخ کردن،
نفوذ کردن،
( وجود و. . . ) فرا گرفتن
e. g. fear permeated his whole being
ترس همه ی وجودش را فرا گرفت.

بپرس