هر آن پیری که برنایی نماید
جهانش ننگ و رسوایی نماید.
( ویس و رامین ).
برآورند بیک جا دروغ و رسوایی جدا ندید مر آنرا ازین هگرز کسی.
ناصرخسرو.
پنجاه سال بر اثر دیوان رفتی به بی فساری و رسوایی.
ناصرخسرو.
شاید که ز بیم شرم و رسوایی در جستن علم دل کنی یکتا.
ناصرخسرو.
خون رسواییست نادانی برون بایَدْش کرداندک از دل پیش از آن کاو مر ترا رسوا کند.
ناصرخسرو.
ولیکن چون کسی بیاید که خان و مان ببرد من نیز خواهم که رسوایی که در جهان نگنجد بجای او بکنم. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ). خدیجه گفت : من نپسندم آن که رسوایی من باشد. ( قصص الانبیاء ص 217 ).هرچه بفرستی به رسوایی کشد
دل شفاعت خواه رسوایی فرست.
خاقانی.
در عهد تو زیبایی چیزیست که خاص است آن در عشق تو رسوایی کاریست که عام است آن.
خاقانی.
رسوازده زمانه گشته در رسوایی فسانه گشته.
نظامی.
گر آید دختر قیصر نه شاپورازین قصرش به رسوایی کنم دور.
نظامی.
ظلم شد امروز تماشای من وای به رسوایی فردای من.
نظامی.
بر سر میدان رسوایی عشق عالمی را همچو شیدایی ببین.
عطار.
عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست یا غم دوست خورد یا غم رسوایی را.
سعدی.
خبر از عشق نبوده ست و نباشد همه عمرهرکه او را خبر از شنعت رسوایی هست.
سعدی.
هرکه با دانا مشورت کند از رسوایی ایمن باشد. ( از اقوال منسوب به سقراط، از تاریخ گزیده ).بیشتر بخوانید ...