رسواشده. [ رُس ْ ش ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) فاش شده. بر سر زبانها افتاده. ظاهر و آشکار شده. از پرده بدشده : ای غمت مادر رسواشده را سوخته دل از دل مادر تو سوخته تر باد پدر.
خاقانی.
فرهنگ فارسی
فاش شده بر سر زبانها افتاده ظاهر و آشکار شده .
پیشنهاد کاربران
رسوازده ؛ رسواشده. از حیثیّت و آبرو افتاده. رسوای خاص و عام گشته : رسوازده زمانه گشته در رسوایی فسانه گشته. نظامی.