ز گور تا لب دوزخ بتافتم رسنی
زبهر بستن بار گناه بسیارم.
سوزنی.
|| کنایه از فکر بر اصل کردن برای هلاک یا تخریب کسی. ( آنندراج ) : خصمت آمد به ته دار ز رفعت طلبی
پدر چرخ برایش چه نکو تافت رسن.
ظهوری ترشیزی ( از آنندراج ).
اترار؛ سخت تافتن رسن را. عَبْل ؛ رسن را تافتن. ( منتهی الارب ). مَسْد؛ رسن نیک بتافتن. ( دهار ).